.: پابسته ؛ داستان های خیلی کوتاه :.



در حالی که چیزهایی شبیه الکل‌ را از روی خودش پاک می‌کرد و آماده‌ی چرت بعدازظهری می‌شد گفت: چته بیست؟! انقد حرص و جوش زدی تمام پوستت چروک شده.

-  خیلی فکری‌ام نوزده! اینا آدم می‌شن؟

-  معلومه که نه. وسط این هیری ویری ببین چقد الکل تقلبی زیاد شده.

 

کووید بیست با حالت غمباری سرش را به دیوار تکیه داد و به این فکر کرد که کی نوبت او خواهد شد.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها